امروز دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 http://ebarzkar.cloob24.com
0

ویژگیهای اختلال سلوک

خصیصه های محوری: خصیصه های چندی برای اختلال سلوک وجود دارد که رفتارها را با آنچه به عنوان قسمتی از رشد بهنجار دیده می شود متفاوت می سازد.

نخست اینکه، بسیاری از رفتارها نظیر نزاع نسبتا فراوان هستند. در بعضی موارد هم که رفتارها از فراوانی کمتری برخورداربوده،شدت و سختی جزء ویژگی آنست. (حریق عمدی)

دوم: تکراری و مزمن بودن رفتار: به نظر نمی رسد که رفتارها به طور نادر یا طی دوره کوتاهی رخ دهند که عوامل یا فشارزاهای دیگر (مثل تغییر محل اقامت، طلاق) فعال هستند.

سوم: گستردگی رفتارها نیز جزء خصایص محوری است. به جای یک نشانه واحد یا رفتار هدف، معمولا رفتارهای گوناگونی با همدیگر رخ می دهند که یک نشانگان یا منظومه نشانه ها را می سازند.

اختلال سلوک به عنوان یک نشانگان، شامل خصیصه های هسته ای متعددی است از جمله: نزاع، قشقرق راه انداختن، سرقت، مدرسه گریزی، تخریب اموال، به مبارزه طلبیدن یا تهدید کردن دیگران و فرار کردن.

0

مفهوم خودکارآمدی آلبرت بندورا

به عقیده بندورا(1993) خودکارآمدی، اعتقاد یا باور فرد به توانایی خود جهت موفق شدن در یک وضعیت خاص است که عامل تعیین کننده چگونگی تفکر، رفتار و احساس افراد می باشد. امروزه، خودکارآمدی به یکی از حوزه‌های پژوهشی گسترده در روانشناسی مبدل شده است. خودکارآمدی می‌تواند بر حالت‌های روانی، رفتارها و انگیزه‌ها تأثیر داشته باشد(بندورا، باربارانلی، کاپرارا و پاستورلی، 1996). باورهای خودکارآمدی تعیین می‌کند که افراد تا چه اندازه برای فعالیت های خود انرژی صرف می‌کنند و تا چه میزان در برابر موانع مقاومت می‌نمایند(پاجاراس و شانک،2001، به نقل از زینلی پور، زارعی و زندی نیا، 1388).

0
از دیدگاه لازاروس و فولكمن (۱۹۸۴) مقابله عبارت است از: تلاش های فكری، هیجانی و رفتاری فرد كه هنگام رو به رو شدن با فشارهای روانی به منظور غلبه كردن، تحمل كردن و یا به حداقل رساندن عوارض استرس به كار گرفته می شود (دافعی ۱۳۷۶). مقابله، نیازمند بسیج و آماده سازی نیروها و انرژی فرد است كه با آموزش و تلاش به دست می آید، لذا با كارهایی كه به طور خودكار انجام می شود تفاوت اساسی دارد. تدابیر و منابع مقابله ای: تدابیر مقابله ای افكار و رفتارهایی هستند كه پس از روبه
0
درماندگی آموخته شده Learned helplessness درحالیکه برخی افراد با سرعت هر چه تمام‌تر از پله‌های موفقیت بالا می‌‌روند، افرادی هم هستند که به این باور رسیده‌اند هر چقدر هم تلاش کنند باز هم بی‌فایده است و قرار نیست زندگی روی خوش خودش را به آنها نشان دهد. چرا گروه دوم چنین طرز فکری دارند و ریشه اصلی مشکل آنها کجا است؟ آیا راهکاری برای حل چنین نگرشی به زندگی وجود دارد؟ شاید شما هم با افرادی برخورد کرده باشید که دست از تلاش برای پیروزی در زندگی کشیده‌اند،